مِهراد

مِهراد جان تا این لحظه 11 سال و 1 ماه و 2 روز سن دارد

5 خرداد 1393

سلام

بازهم دیر کردم , جدیدا خیلی سرم شلوغ شده و حسابی درگیر کارم برای همین باید منو ببخشید بابت تاخیرم در به روز رسانی وبلاگ.

قبل از هر چیز از همه کسایی که روز پدر رو بهم تبریک گفته بودند کمال تشکر را دارم و با کلی تاخیر روز پدر را به تمامیه پدران پاکسرشت میهن عزیزمون تبریک میگم .

مهراد حدود 10 روزی هست که بدون کمک روی پاهاش میایسته و 2 متری راه میره تا وقتیکه بخوره زمین .

12 اردیبهشت هم تولد یکی دیگه از بهشتیها بود ( خودم :) ) و گلپسرم مرتب میگفت : دست . و شروع میکرد به دست زدن .

3 خرداد هم برای اولینبار بردیمش سلمونی و موهاشو مردونه زدیم . دیگه از اون موهای نازنازیش خبری نیست و کاملا مثل پسرها شده و دیگه فکر نکنم که وقتی مردم توی خیابون که میبیننش ازمون بپرسن که این کوچولوی دوست داشتنیه شما پسره یا دختر ؟ :)

وقتی ازش صدای حیوانها رو میپرسیم درست جواب میده مثل صدای هاپو ( سگ ) , پیشی ( گربه ) , بَبَیی ( گوسفند ) , اردک , جوجه , کلاغ و گاو .

تمام این حیوانها رو به اضافه , گل , ماهی , پروانه و ماشین رو هم دقیقا میشناسه و نشون میده .

از اعضای بدن , چشم , مو , دست و پا رو هم میشناسه.

بوس میکنه و بوس میفرسته و اگه بهش بگی بوسم بکن یا بوس بده یا بپرسید که آیا منو دوست داری , فورا بوست میکنه.

کاملا با کلمه ( نَه ) و مفهومش آشناست و خیلی هم کلمه کاربردیی هستش .

به توالت میگه : جیش .

به آینه و تصاویر میگه : عکس .

به ماشین میگه : قووم .

عاشق حمام و آب بازیه و مرتب میگه : آب , آبَه ....

مفهوم کلمه داغ رو میدونه و به بخاری و آتیش و کتریه روی اجاق گاز و لیوان چای که ازش بخار بلند بشه میگه : داغ , و حاضر نیست بهش دست بزنه .

اعضای فامیلو کاملا با نسبتشون میشناسه مثل : مامان , بابا , مامان بزرگ , بابا بزرگ , عمو , عمه , خاله و دایی ...و داییها و عمه ها رو با اسمشون تفکیک میکنه .

کلاغ پر بازیهم میکنه و انگشت اشاره دست راستشو میذاره روی زمین و وقتی میگیم کلاغ , انگشتشو بلند میکنه و میگه : پَ .

تاب بازیو دوست داره و بهش میگه : ( تا ) و وقتیهم که سوارش میشه و ما شعر تاب تاب عباسیو براش میخونیم اون هم میخونه : تا تا , تا تا , تا تا ...

دندونهاشم مرتب داره اضافه میشه و تا الان 11 تا دندون در آورده که در عکس زیر محل دندونها رو با رنگ قرمز علامت زدم :

این هم یکسری عکس جدید تا قبل از کوتاه کردن موهاش :

3 عکس از روز تولد مهراد و هدیه مامان و بابای مهراد برای اولین سالگرد تولدش :

 

 

مهراد جدیدا خیلی خطرناک شده و حتی چند ثانیه هم نمیشه ازش چشم برداشت . از همه جا بالا میره و توی همه کشوها سرک میکشه و یا سرش میخوره به لبه های میز و صندلی و کمد یا انگشت دستش میره لای کشو یا در کابینت .

مدل جدید صبحانه خوردن آقا مهراد سر سفره صبحانه و تماشای تلوزیون

تماشای بازیه بابا در حال بازی با موبایل :

مامان بزرگ و عمه شیما

مهراد و مامان بزرگ و بابا

مهراد با عینک دختر خالش

اولینباری که مهراد اجازه پیدا کرد تا یک گل رو توی دستش بگیره و کاملا آنالیزش بکنه

عکسهای بعدی مربوط به 2 خرداد 1393 اولینباری که اجازه دادیم روی چمنها بازی کنه , کلی ذوق کرده بود و وقتی روی چمنها برای اولینبار پاهاشو گذاشت داشت چنان ذوق کرده بود که قابل توصیف نیست . انقدر که توی این چمنها 4 دست و پا , بالا و پایین رفت و هی غلت خورد و چمنهارو کند و ریخت روی سرش تا اینکه فردای همینروز موهای خودشم کوتاه شد.

 

 

عکسهای بعدی مربوط به روز بعد در سلمانی است و متاسفانه از اونجا که از قبل همچین تصمیمی نداشتیم و خیلی اتفاقی مسیرمون به سلمونی خورد , دوربین عکاسی همراهم نبود و مجبور شدم با موبایلم چند تا عکس بگیرم که اونهم باطریش تمام شد , سراغ موبایل مامانشو گرفتم که دیدیم بله اون هم توی کیف باطری تموم کرده و خاموشه . ولی دیگه کاری نمیتونستم بکنم چون کار از کار گذشته بود و مهراد هم شروع کرده بود به گریه و .....

 

عکسهای بعد از آرایشگاهشو در پست بعدی براتون میذارم ....


تاریخ : 06 خرداد 1393 - 19:24 | توسط : بابای مِهراد | بازدید : 8332 | موضوع : وبلاگ | 20 نظر