مِهراد

مِهراد جان تا این لحظه 11 سال و 5 روز سن دارد

خدایا شکرت

سلام

قبل از هر چیز و از اونجاکه میدونم مطلبم طولانی میشه , سلامتی مهراد جونو به اطلاع همه میرسونم و همینجا باز هم بارها و بارها خدارو شکر میکنم که حرفامونو گوش کرد و خودش پسرمو درمون کرد .

همونطور که قبلا گفته بودم دکتر برای مهراد آزمایش مدفوع نوشت که باید 3 روز پشت سر هم آزمایش میداد و گفت که هیچ دارویی هم نخوره . آزمایشها برای روزهای 19,20,21 فروردین بود . وقتی جواب آزمایشو گرفتم در روز دوم آزمایش در مدفدع خون دیده شده بود و هر 3 روز هم عفونت وجود داشت .

21ام که پنجشنبه بود و باید تا شنبه برای دکترش صبر میکردیم . روز جمعه از این موضوع خیلی فکرم بهم ریخته بود . یکی از دوستان تماس گفت که همگی بریم بیرون یه جای سرسبز بشینیم و ناهارمونو هم همونجا بخوریم . من گفتم که مهراد حالش خوب نیست و هوا هم هنوز کمی سرده و نمیتونم بیارمش بیرون برا همین نمیتونیم بیایم و خداحافظی کردم . خانومم گفت کاش تو باهاشون میرفتی تا یکم حالوهوات عوض بشه . من هم زنگ زدم که من باهاتو میام . رفتیم پارک طالقانی و زیر سایه درختها دقیقا زیر پرچم ایران نشستیم . تمام مدت توی فکر مهراد بودم و تقریبا حرف نمیزدم و خودمو با باد زدن زغال سرگرم کرده بودم . همه فهمیده بودن دلم گرفته و گفتن که بیا روی زیر انداز دراز بکش و کمی استراحت کن .

همینطور که دراز کشیده بودم و به مهراد فکر میکردم و از لابلای برگ درختا به آسمون نگاه میکردم چشمام به پرچم و کلام زیبای ( الله ) افتاد . همونجا دست به دامنش شدم و ازش معجزه خواستم نه درمان !!!!

گفتم که تا الان 22 روزه پسرم , پاره تنم مریضه و تا الان هم هیچ تغییر مثبتی نداشته و از اونجایی که میدونم تا همین حالا هم که حالش بدتر نشده بخاطر لطف تو بوده و میدونم که دیر یا زود حالش خوب میشه ولی من طاقت ندارم منتظر بمونم , ازت معجزه میخوام , زودتر حالش خوب بشه طوری که دقیقا حس کنم که تو پسرمو شفا دادی تا ایمان خودم هم قویتر بشه ...

برگشتم خونه و شب هم ساعت 23 رفتم دراز کشیدم تا بخوابت ولی تا صبح ساعت 4 خوابم نبرد، خیلی دلم شور میزد و همش فکر میکردم که فردا که میریم پیش دکتر چی میخواد بگه ؟!

شنبه داشتم آماده میشدم که جواب آزمایشو ببرم به دکترش نشون بدم که خانومم گفت به دکتر بگو : مهراد از دیروز تا امروز صبح توالت نکرده بود و یکم اسهالش کمتر شده ولی هنوز سبزه .... لبخند زدم ولی چیزی نگفتم چون میدونستم این موضوع از کجا داره آب میخوره ولی هنوز کمی شک داشتم .

رفتم دکتر و وقتی دکتر آزمایشو دید دقیقا نگرانی و ترسو توی صورتش میدیدم . و این نگرانم کرد .کلی سوال کرد که با وجود 22 روز اسهال حال فیزیکیش چطوره و آیا تب میکنه و حالت تهوع داره یا نه و ..... در نهایت گفت که این اسهالش مزمن شده و برای تشخیص دقیقتر باید 3 روز دیگه هم پشت سر هم آزمایش بده , شاید میکروبی وجود داشته که تو آزمایشات قبلی دیده نشده و ....

روز بعد یعنی 24ام هم باز صبح نمونه آزمایشو بردم بیمارستان ( هنوز سبز بود ولی یکم صفتتر شده بود )

دقیقا مهراد تا صبح روز بعد شکمش کار نکرد و روز بعد یعنی 25ام که خواستم نمونه رو ببرم بیمارستان کلا مدفوعش از نظر من نرمال نرمال بود .

دوباره تا 26ام صبح شکمش کار نکرد و بیماریش از نظر ما خوب شده بود تا حددی که شوخی میکردیم که حالا یه چیزی پیدا کنیم بدیم بخوره تا شکمش کارکنه :)

خلاصه برای جواب آزمایشها باید بعد از ظهر میرفتم بیمارستان . بااینکه میدونستم حالش خوب شده ولی همش دعا دعا میکردم که هیچ مشکلی نباشه . وقتی جواب آزمایشو گرفتم اشک توی چشمام حلقه زد .

کلا عفونت از بین رفته بود و خونی هم نبود . کلا همه چی نرمال بود .

فرداش یعنی 27ام دوباره رفتیم پیش دکترش و وقتی جواب آزمایشو دید تعجب کرد و با لبخند رو به ما کرد و به شوخی گفت:بیماری دید که ما دست از سرش برنمیداریم برا همین هم خودش دست برداشت و رفت . و دست و سرشو با علامت نمیدونم چیشده تکون داد و خندید . از اونجایی هم که مهراد از اول عید مریض بود و برای همین هم دکتر صلاح ندیده بود تا واکسن یک سالگیشو اون موقع بزنه گفت که الان دیگه میشه واکسنشو زد و همونجا هم مهراد واکسن یک سالگیشو زد . ( روز چهارشنبه 27 ام)

خدایا زبان و قلمم از هر کلامی در مقابل خوبیهای تو قاصر است ولی خودت از دل من خبر داری . خدایا شکرت...

همونجا بود که یاد شعر و ترانه مرحوم ناصرعبداللهی افتادم :

جواب سوالم تو باشی اگر – ندارم ز دنیا سوالی دگر

که من پاسخی چون تو میخواستم


تاریخ : 29 فروردین 1393 - 06:28 | توسط : بابای مِهراد | بازدید : 6571 | موضوع : وبلاگ | 17 نظر

  • خیلی خیلی خوشحال شدیم که حال مهراد جون خوب شده و ما هم از خدای مهربون تشکر می کنیم. اهورا هم تقریبا وضعیت مشابه مهراد رو داشت. اما الان خیلی بهتر شده. از صمیم قلب دعا می کنیم که هیچ بچه نازی دچار مریضی و ناراحتی نشه و تمام نی نی هایی هم که الان مریض هستن زود زود خوب بشن.
  • واقعا خدا رو صدهزار مرتبه شکر که حال گل پسرمون معجزه وار خوب شد
    ایشالا دیگه هیچوقت رنگ مریضی رو نبینه و سالم و تندرست باشه
  • خداروشکر که حال مهراد جون خوب خوب شده
    ایشاالله که دیگه هیچ موقع مریض نشی عزیزم
  • خدارو صد هزار مرتبه شکر که خوب شدی گل پسر امیدوارم هیچ وقت مرض نشی
    قربون خدا برم که هرلحظه به فکر بنده هاشه و معجزه میکنی
  • خدایاشکرت که دعای دل این پدرومادروشنیدی وکوچولوشونودرمان کردی,
    مهرادجونم امیدوارم ازاین جای سال به بعدرودرکنارمامان وبابای مهربونت باسلامتی کامل وشادی فراوون سپری کنی وخوش باشی.
  • بابا و مامانه فاران
    جمعه 29 فروردین 1393 - 20:58
    سلام داداشی خداروصدهزارمرتبه شکر که سلامتی دوباره بخشیده وازخداوندمهربون سپاسگذاریم که شادی رودوباره به کانون گرم خانواده تون برگردونده وامیدوارم همیشه تنتون همیشه سالم ولبتون خندون باشه انشالله میبوسمت داداش گلم
  • مهراد جون خوشحال شدم که حالت خوبه .خدارو شکر
    مامانی روزتون مبارک.امیدوارم در کنار بابایی و مهراد جون سلامت باشید.
  • ای جونم خدارو شکر ...این چیزها برای خدا کاری نداره این ما ادمها هستیم که جلوی کار خدا رو میگیریم ...
    روز مادر رو از طرف من به مامان خوب مهراد تبریک بگین
  • باباي مهري ماه
    شنبه 30 فروردین 1393 - 19:25
    خدا رو ۱۰۰۰۰۰ مرتبه شکر که حال مهراد جان خوب شده
    خدا هر روز داره به ما معجزاتش رو نشون میده
    یکی از بزرگترین معجزاتش فرزندانمونه
    روز زن رو به مامان مهراد جان هم تبریک میگم
  • خدا رو شکر.....
    اشک تو چشمام حلقه زده....
    می بوووووووووسمت مهراد جونم....
    قدر پدر ومادر مهربونتو بدون....
  • خدا رو شکر همیشه سالم باشی
    مامان مهراد روزت مبارک
  • خدا خیلی بهمون نزدیکه
    شکر....
  • هزار مرتبه شکر مهربان والا که دلی را بیقرار نمیگذارد .
    تبریک میگم انشالله داداشیم همیشه سلامت و سرحال و شاداب باشه
    الحمدلله الذی لا الله الا هو سبحان الله الحنّانِ المّنان
  • سلام
    بهبودی ناز پسرتون رو تبریک میگم انشالله از بلا و درد و نیاز به دور باشه همیشه
    من نه روحانی ام نه رمال و نه به این مسائل زیاد اعتقاد دارم . ولی در سالهای تحقیقم در طب اسلامی
    به این نتیجه رسیدم که ایات قرآنی رموز فراوانی دارد که ما انسانها به اندازه یک دکتر متخصص هم بهشون اعتماد نمی کنیم . توی وبلاگ niazoreja7.blogfa.com دوتا دعای شش قفل و هفت هیکل که دعاهایی کاملا قرآنی هستند رو گذاشتم . برای مهرداد جان بگیرید .
  • ادامه : خواهید دید چه اثراتی در دفع بلا و بیماری ها و مقاومت و رشد جسمی و روحیش داره . خواهش می کنم ساده نگیرید یک چشم زخم ساده می تونه دیواری رو بریزه پایین و همینطور اثرات کهکشانی و ... این دعاها برای بچه ها یک دژ مستحکم میشن تا در پناه مهربان بی همتا بدور باشند از بلا و گزند انشالله
  • خدا رو شکر که مهراد جون حالش خوب شده هزاران بار خدا رو شکر
    اگر دیر آمدم وبلاگ شما به این خاطر بود که ترسیدم بعضی ها بهم تهمت بزنند شرمنده !
  • خدا رو صد مرتبه شکر که مهراد جونی بهتر شده...
    خیلی از شنیدن این خبر خوشحال شدم...
    امیدوارم که همیشه سالم باشه و سلامت...
    ما باید واسه هر کاری به خدا توکل کنیم خداوند بندگانش رو خیلی دوست داره...
    میبووووسمت مهراد جون ناز

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام
(بعد از تائید منتشر خواهد شد)