پسر عزیزم , امروز دو ماهه شدی . دوماهه که خدا تورو بهمون هدیه داده و ما هم تمام فکر و ذهنمون سلامت و آرامش و ایجاد شرایط بهتر برای آینده توهه عزیزم.
این هفته وقتی رفتیم تهران از اونجایی که میخواستیم چک ماهانه و واکسن دوره دوماهگیتو دکتر کاظمیان انجام بده , با مامان موندید تهران و من اومدم فیروزکوه سر کار و آخر هفته میاریمت خونه خودمون .
دیروز با مامانت رفتید دکتر و واکسنهاتو زدند . دیشت وقتی زنگ زدم تا باهاتون صحبت کنم داشتی گریه میکردی و مامانت گفت که جای واکسنت درد میکنه و کمی تب کردی که البته همه اینها از اثرات واکسنه و طبیعیه .
امروز صبح هم همین حالتو داشتی و حدود یه ساعت پیش که با مامانت صحبت میکردم گفت که تبت پایین اومده و فقط درد داری و گفت که روی جای واکسنت حوله گرم میگذارن تا دردت زودتر خوب بشه .
پای تلفن گفتم که مامان گوشی رو دم گوشت بذاره تا باهات صحبت کنم و دو ماهگیتو بهت تبریک بگم .
باهات صحبت که میکردم انگار که متوجه میشدی که من چی میگم و وقتی ازت پرسیدم که عزیزم درد داری با صدای قشنگت گفتی اِ اِ اِ اِ اِ اِ اِ جیگرم کباب شد با اِ اِ اِ اِ اِ اِ اِ گفتنت .
به هر حال ببخشید پسرم که داری درد میکشی ولی همه اینها برای سلامتیه خودته تا انشاالله دیگه درد نکشی و مریض نشی .
توی این دو ماه گذشته خیلی اتفاقها افتاده که من فرصت نکردم اونهارو بنویسم و در مطلب بعدی همه را برات توضیح میدم .
خیلی دوست دارم .
همیشه سلامت و پیروز باشی پسر عزیزم
این هم چند تا عکس دیگه از آقا مِهراد