مِهراد

مِهراد جان تا این لحظه 11 سال و 1 ماه و 10 روز سن دارد

یه خبر فوری و دست اول . 10 تیرماه 1392

یه خبر فوری و دست اول
مِهراد امروز بعد از سه ماه و هفت روز اولین دندونش در اووووووووومدددددددددددد . هورااااااااااااا :)

تاریخ : 11 تیر 1392 - 01:58 | توسط : بابای مِهراد | بازدید : 1621 | موضوع : وبلاگ | 18 نظر

90 روزگیت مبارک پسرم

این عکسو بابایی دیروز در تاریخ 3/تیرماه/92 به مناسبت 90 روزگیه آقا مِهراد مصادف با ولادت حضرت قائم عجل الله تعالی فرج ( 255 ه.ق) گرفته شده و در برنامه فوتوشاپ EDIT شده و جدیدترین عکس پسرم تا این لحظه است .

از اون بالاها داره دنبال حضرت مهدی میگرده عزیزم .....

و اما ورژن دوم عکس که به نظر خودم طبیعیتره


تاریخ : 04 تیر 1392 - 19:46 | توسط : بابای مِهراد | بازدید : 1976 | موضوع : وبلاگ | 17 نظر

اولین کلمههه

اول از همه , از همه عزیزانی که نگران سلامت مهراد بودند و راهنمایی میکردند تشکر میکنم و باید بگم که به لطف خدا حالش خیلی خوبه .

و اما یک خبر فوری و مهم ....

ما الان خونه عمه شیما ی آقا مِهراد هستیم .

اصلا باورم نمیشه که چند دقیقه پیش مهراد حدود ساعت 15:50 در حالی که داشت بهونه گیری میکرد خیلی واضح گفت : مامان :)

اشک توی چشمای مامانش جمع شد و درحال حاضر مهراد بغل مامانش داره شیر میخوره .

پسرم اولین کلامت مبارک عزیزم :) در ضمن رکورد شکوندی عشقم .... بووووووووووس


تاریخ : 01 تیر 1392 - 00:30 | توسط : بابای مِهراد | بازدید : 1683 | موضوع : وبلاگ | 15 نظر

لطفا راهنمایی کنید

پسر من در حال حاضر 2 ماه و 18 روزشه و چند وقتیه که شکمش شُل کار میکنه و گاهی رنگ آن سبز رنگ میشود.

لطفا راهنماییم کنید تا انشاالله به لطف خدا و با راهنمایی شما زودتر این مسئله برطرف گردد.

با تشکر : بابای مهراد


تاریخ : 22 خرداد 1392 - 21:37 | توسط : بابای مِهراد | بازدید : 1765 | موضوع : وبلاگ | 14 نظر

عکسهایی از لحظه تولد

چند روز پیش فیلم لحظه تولد پسرم آماده شد و به دستمون رسید.

خیلی قشنگه و کلی اشک شوق ریختم مخصوصا زمانی که در اتاق عمل تورو به صورت مادرت چسبوندن و مامانی اشک شوق توی چشاش حلقه زد و تو هم دستاتو به صورت مامانی میمالیدی .

هردوتاتونو خیلی دوست دارم .

در زیر یه سری عکس هست که از روی صحنه های مختلف فیلم گرفتم .

ساعت درون اتاق عمل , زمان تولد پسرم در لحظات اذان مغرب . خدایا ازت ممنونم ...

لحظه خروج پسرم از شکم مامانیش

زمان آماده کردن پسرم برای بریدن بند ناف

لحظاتی پس از بریدن بند ناف

پس از زدن دست بند مشخصات

پا نگاری بجای انگشت نگاری

و اما زیباترین لحظه , لحظه دیدار مادر و فرزند

اولین بوسه عشق

اولین نوازش

و اشک شوق و پر از مهر مادر

خروج پسرم از اتاق عمل

 

همیشه دوستون دارم ...


تاریخ : 12 خرداد 1392 - 03:52 | توسط : بابای مِهراد | بازدید : 3876 | موضوع : وبلاگ | 12 نظر

عکسی از پدر و پسر


تاریخ : 09 خرداد 1392 - 07:32 | توسط : بابای مِهراد | بازدید : 2191 | موضوع : وبلاگ | 9 نظر

06 خرداد 1392 دو ماهگیت مبارک عزیزم

پسر عزیزم , امروز دو ماهه شدی . دوماهه که خدا تورو بهمون هدیه داده و ما هم تمام فکر و ذهنمون سلامت و آرامش و ایجاد شرایط بهتر برای آینده توهه عزیزم.

این هفته وقتی رفتیم تهران از اونجایی که میخواستیم چک ماهانه و واکسن دوره دوماهگیتو دکتر کاظمیان انجام بده , با مامان موندید تهران و من اومدم فیروزکوه سر کار و آخر هفته میاریمت خونه خودمون .

دیروز با مامانت رفتید دکتر و واکسنهاتو زدند . دیشت وقتی زنگ زدم تا باهاتون صحبت کنم داشتی گریه میکردی و مامانت گفت که جای واکسنت درد میکنه و کمی تب کردی که البته همه اینها از اثرات واکسنه و طبیعیه .

امروز صبح هم همین حالتو داشتی و حدود یه ساعت پیش که با مامانت صحبت میکردم گفت که تبت پایین اومده و فقط درد داری و گفت که روی جای واکسنت حوله گرم میگذارن تا دردت زودتر خوب بشه .

پای تلفن گفتم که مامان گوشی رو دم گوشت بذاره تا باهات صحبت کنم و دو ماهگیتو بهت تبریک بگم .

باهات صحبت که میکردم انگار که متوجه میشدی که من چی میگم و وقتی ازت پرسیدم که عزیزم درد داری با صدای قشنگت گفتی اِ اِ اِ اِ اِ اِ اِ جیگرم کباب شد با اِ اِ اِ اِ اِ اِ اِ گفتنت .

به هر حال ببخشید پسرم که داری درد میکشی ولی همه اینها برای سلامتیه خودته تا انشاالله دیگه درد نکشی و مریض نشی .

توی این دو ماه گذشته خیلی اتفاقها افتاده که من فرصت نکردم اونهارو بنویسم و در مطلب بعدی همه را برات توضیح میدم .

خیلی دوست دارم .

همیشه سلامت و پیروز باشی پسر عزیزم

این هم چند تا عکس دیگه از آقا مِهراد


تاریخ : 07 خرداد 1392 - 03:33 | توسط : بابای مِهراد | بازدید : 1657 | موضوع : وبلاگ | 9 نظر

15 اردیبهشت 1392 ( چهل روز گذشت )

سلام عزیزم

امروز چهل روزه شدی پسرم .

یعنی چهل روزه که روی زمین اومدی

یعنی چهل روزه که فقط به حال و آینده تو فکر میکنیم

یعنی چهل روزه که همه زندگی من و مامان شدی

یعنی چهل روزه که بدون تو نفس هم نمیتونیم بکشیم . و . و . و . . .

چهل روزگیت مبارک , خیلی دوستت دارم پسرم


تاریخ : 16 اردیبهشت 1392 - 03:59 | توسط : بابای مِهراد | بازدید : 1621 | موضوع : وبلاگ | 8 نظر

08 فروردین 1392

عزیزم , امروز تو و مامانی رو از بیمارستان ترخیص کردند و الان اومدیم خونه بابابزرگ . بعد از اینکه حدود 4 ساعت باهات حرف زدیم و .... بالاخره افتخار دادید و چشماتونو باز کردید. کلی خوشحالم کردی پسرم .

از 2 ساعت پیش هم شیرخوردنو یاد گرفتی و دیگه خودت شیرتو میخوری .

کیکت هم خوردیم و تو هم در کنار ما شیر مامانیو میخوردی.

الان هم مامانی داره باهات حرف میزنه و تو هم با دقت داری به حرفای مامانی گوش میدی و هر چند دقیقه یه مِک شیر میخوری .....

من هم به همین مقدار مطلبی که نوشتم اکتفا میکنم چون دلم طاقت نمیاره و میخوام بیام بغلت کنم .

یه چند تا عکس از امروز میزارم تا ببینی .

اولین عکس مربوط به لحظه خروجمون از بیمارستانه .

دوست دارم پسرم . بوووووووووس

مِهراد خان در زمان پایین آمدن از آسانسور بیمارستان پیامبران و رفتن برای زدن واکسن و سپس خروج از بیمارستان...

مِهراد خانِ خوابآلو در زمان رسیدن به منزل ....

مِهراد خان پس از بیدار شدن و ابراز شادمانی از اینکه فهمید از بیمارستان ترخیص شده و در جمع خانواده قرار گرفته...

مِهراد خان در حال تفکری عمیق درباره اهدافی که برای آینده در سر داره....

همیشه پیروز باشی عزیزم


تاریخ : 09 فروردین 1392 - 05:12 | توسط : بابای مِهراد | بازدید : 1795 | موضوع : وبلاگ | 19 نظر